فقط دريا دلش آبي تر از من بود
و من از دريا, دلم دريا
فقط اين را ندانستم
چرا گشتم چنين تنها تر از تنها
به هر آبي شدم آتش
به هر آتش شدم آبي
به هر آبي شدم ماهي
به هر ماهي شدم دامي
به هر نامحرمي ساقي
به هر ساقي مي باقي
و تو اين را ندانستي
چرا گشتم چنين عاصي
چرا مهتاب شد سنگ صبورم
چرا بستند پرهاي غرورم
چرا آيينه ها را خاك كردند
مرا از رنگ شب سيراب كردند.
مهرداد حسين زاده
نظرات شما عزیزان:
|